در حالی که مرحوم آقا مصطفی در خدمت آقای نجفی مرعشی نشسته بودند، ایشان را دستگیر کرده و به زندان می برند. خبر زندانی شدن آقا مصطفی به امام می رسد. امام لبخندی می زند و می فرماید: لازم بود ایشان زندان برود.
در ایران عصر قاجار سیستم مالیات گیری درستی وجود نداشت. بسیاری از کسانی که باید مالیات هنگفتی می پرداختند از آن طفره می رفتند و برخی دیگر که توان مالیات دهی نداشتند، زیر بار پرداخت آن خم می شدند . . .
از عهد عباس میرزا که ایرانیان با مسئله تجدد مواجه شدند، تلاش ها برای درک و فهم آنا ادامه داشته و دارد. آنچه در آثار عصر قجری می بینیم، نوعی نگرش سطحی به تجدد و تجددطلبی است. گویی آنها آنچه به واقع در غرب گذشته بود و مسیری که غرب طی کرده بود را نمی توانستند دریابند . . .
نتایج مشروطه آنچنان بود که بسیاری از کسانی که عهد ناصری را دیده بودند از اینکه در انقلاب مشارکت داشتند پشیمان بودند. گویی انقلاب تنها برای به پیش بردن حرف عده محدودی روشنفکر بود
شاه در زمان تاسیس حزب رستاخیز در اوج قدرت و شوکت بود. او در آن دوره با شعار معروف تمدن بزرگ خود تصور می کرد که عنقریب ایران و ایرانی را از دست دیو عقب ماندگی رها خواهد کرد و به سر مقصد پیشرفت و تمدن می رساند.
در خاطرات و سفرنامه های جهانگردان خارجی از ایران تصاویر مختلفی از ایران و جامعه ایرانی ارائه شده است. فلاندن در سفرنامه خود به یکی از این خصوصیات جامعه ایرانی این چنین اشاره می کند. «ایرانیان آری می گویند ولی چون «نه» عمل می کنند.
اگرچه عراقی ها کمتر خلق و خوی تحصیل داشتند، با این حال، درهمین دوره علمای برجسته ای مانند شیخ حسین حلی داریم که خودش شاگرد میرزای نائینی بود و گاه به فارسی درس می داد
نصرت الدوله فیروز و علی اکبر داور در کنار تیمورتاش از رهبران حزب بودند. عده زیادی از نمایندگان مجلس و وزراء، بازرگانان، اصناف و دولتمردان عضویت این حزب را پذیرفتند و تدریجاً حزب قدرتی یافت
وقتی تهران امروز را می بینیم تصورمان این است که تهران تا بوده همین بوده است. شاید باور این مسئله برای ما دشوار باشد که تهران در ابتدای روزهایی که به عنوان پایتخت ایران انتخاب شد، هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر جمعیتی بسیار کمتر و کوچکتر از امروز بود.
اثاثیه سلطنتی برای نقل و تحویل دادن پایتخت جمع آوری شد. از طرف شاه به دربار لندن و پطرزبورغ تلگراف شد که «چون بدون ملاحظه و بدون جهت قشون روس به طرف پایتخت من می آید لازم دانستم پایتخت خود را تغییر دهم....»
16 اوت (یکشنبه 25 مرداد 1332)، ساعت 4 صبح. شاه از خوابی که داشت به سراغم می آمد، بیدارم می کند و در حالیکه شانه هایم را تکان می دهد، می گوید: ثریا نصیری را هواخواهان مصدق توقیف کرده اند، باید هر چه زودتر از اینجا بگریزیم . . .
در آن سالها در گنجایش فکری من نبود که به کنه قضیه ی ارنست پرون پی ببرم و فکر کنم که چرا او به چنین کاری، که به هیچ وجه با شخصیت و سطح معلوماتش منطبق نیست، اشتغال دارد؟
واقعیت این است که بیش از هر چیز تخاصم میان روس و انگلیس و لزوم استقلال ظاهری ایران به عنوان حائل میان این دو بود که سبب می شد تا نام ایران باقی بماند. اگر نه دولت مرکزی ایران توانایی اداره کشور را نداشت...
برخی از شخصیت های عصر مشروطه جدا از اینکه طرفدار یا مخالف مشروطه بودند به گونه ای عمل می کردند که در صورت پیروزی هر یک از طرفین مبارزه، بتوانند آینده خود را تضمین نمایند. یکی از این شخصیت ها عین الدوله بود . . .
شوستر مخالفین زیادی داشت؛ اگرچه او خود نیز جوری عمل میکرد که منافع انگلیس و آمریکا در ایران تامین شود، اما بودند کسانی که واقعا بدهی های زیادی به نظام مالیاتی کشور داشتند. یکی از این افراد سپهدار رشتی بود که دلیل مخالفت او با شوستر نیز در این خلاصه می شد:
روش و تصمیم شاه در مورد انتخاب نمایندگان چنین بود که فهرست همه ی نامزدها را برای ساواک می فرستاد. سازمان امنیت فرمهای مخصوصی تهیه کرده بود که سوابق اشخاص در آن درج شده بود و مستقیما در اختیار شاه قرار می داد....
ایران که بدون هیچ منفعتی یک قسمت از حدودش در آتش جنگ بین المللی می سوزد این استراحت نیز مرتفع و حتی در همین سرما جان و مال یک عده از اهالی مملکتش از قتل و نهب محفوظ نمی ماند...»